معرفی وبلاگ
سلام خوشحالم که در خدمت شما هستم.ولی اول خودم را معرفی می کنم:من یحیی هستم و عضو اولیه ی تبیان هستم و در وب سایت یحیی و دوستان هم خود را معرفی کردم.این وبلاگ یک گنجه ی بزرگ پر از نمونه سوالات امتحانی است و نکاتی را از برخی دروس طرح شده و از وبلاگ هاو یا جاهای دیگر(حتی خودم)طرح شده. حالا که تابستان است خدمات بهتری ارایه شده است.پس از استفاده من را هم دعا کنید تا هم در دنیا و آخرت انشاالله سر بلند باشید. زیر سایه ی الله و چهارده معصوم زنده باشید-یحیی
صفحه ها
دسته
لینک های منتخب تبیان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 434178
تعداد نوشته ها : 91
تعداد نظرات : 13
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

شهادت امام جعفر صادق (ع)تسلیت باد

دسته ها : مذهبی
يکشنبه یازدهم 7 1389 19:35

هاجر، نام همسر حضرت ابراهیم و مادر حضرت اسماعیل علیهما السلام می باشد. وی کنیزی بود که حاکم مصر، سنان بن علوان، در سفر ابراهیم و همسرش به آن دیار، به ساره بخشید. سالها گذشته بود و حضرت ابراهیم از ساره دارای فرزند نشده بود؛ چون ساره دریافت که ابراهیم از این بابت دل آزرده است، هاجر را به وی بخشید. پس از مدتی هاجر، اسماعیل را به دنیا آورد. ساره از این پیشامد ناراحت شد و قادر نبود که این ماجرا را ببیند، چرا که خودش فرزند نداشت. لذا به حضرت ابراهیم گفت که من طاقت تحمل اینان را ندارم و آنها را از نزد من ببر، در این حال پیام الهی نیز به ابراهیم رسید که آنها را به سوی سرزمین دیگری ببر. ابراهیم، هاجر و فرزندش اسماعیل به راهنمایی جبرئیل به سرزمین مکه که در آن زمان بیابانی بی آب و علف بود، برد و آنان را آنجا گذاشت و خود بازگشت، در هنگام بازگشت ابراهیم گفت: خدایا من ذریه خود را در این سرزمین بدون کشت و زرع در کنار خانه ات مسکن دادم (سوره ابراهیم آیه 37). بزودی ذخیره آب و غذای آنان تمام شد و تشنگی در صحرای سوزان مکه بر آنان چیره شد. هاجر به گمان اینکه از دور چشمه ای آبی را می بیند، هفت بار مسیر را دوید و چون بدانجا رسید، در می یافت که سرابی بیش نبوده است. این مسیر، مسیر بین دو کوه کوچک صفا و مروه بود که هم اکنون نیز حجاج بیت الله الحرام هفت بار این مسیر را می پیمایند. اما در همین هنگام چون نزد طفل شیر خوار خویش بازگشت، دید که اسماعیل پاشنه بر زمین می زند و کم کم از زیر پایش آب جوشیدن گرفت و چشمه ای پدیدار شد که همان چشمه زمزم و آبش همین آب زمزم است که تاکنون نیز می جوشد و بر زمین می آید. کم کم قبائلی از جُرهمیان که از آن منطقه گذر می کردند، چون دریافتند که چشمه آبی پدید آمده بدانجا آمدند و اقامت گزیدند. پس از مدتی ابراهیم بدانجا بازگشت و با مشاهده آنجا خدای را شکر گفت. بعدها به همراه پسرش اسماعیل کعبه را کنار همین چشمه زمزم بنا کرد.

ببین به دامن حرا شکوفه های نور را

به جان سخره ها ببین ترانه ی شکوه را

زلال نور میرسد ز اوج سبز آسمان

صدای نور میرسد ز پیکران زپیکران

ببین بهار تازه را که از افق بر آمده

ز عطر جاودانه اش شب سیه سر آمده

ببین نثار می کند زمان گل به پای او

و زنده میشود زمان ز عطر آشنای ذاو

رسول مهر آمده که مژده ی خدا دهد

و با کلام روشنش زمانه را صفا دهد

ببین بهار تازه را که از افق سر آمده

ز عطر جاودانه اش شب سیه سر آمده

ببین نثار میکند زمان گل به پای او

.و زنده میشود زمان زعطر آشنای  او

شکفته باغ زندگی

شکفته باغ زندگی ز عطر سبز نام او

ز نغمه ی محمدی

ز غنچه ی قام او

دسته ها : شعر - مذهبی
پنج شنبه هفدهم 4 1389 17:56

ایشان با فرزندان و نوادگان خویش مهربان بود و آنهارا بر دامان خود می نشاند و بر دوش خویش سوار میکرد و آنهارا می بوسید و دست محبت بر سرزشان میکشید و این رفتارها برخلاف خلق و خوی آن زمان بود.روزی پیامبر در حضور اشراف فرزندش-امام حسن مجتبی را می بوسید و یکی از اشراف گفت:من دو فرزند دارم و تا بحال هیچ کدام از آنها را نبوسیدم.پیامبر فرمودند:((من لا یرحم لا یرحم)) کسی که به کسی مهربانی نکند،لطف خد ا شامل حال او نمی شود.

شهید مطهری-مجموعه آثار-ج2-ص272

دسته ها : مذهبی
پنج شنبه هفدهم 4 1389 11:44

پیامبر اسلام در خانواده همیشه مهربان بودند و نسبت به هیچ کدام از همسران خود خشونتی نشان نمی دادند که این اخلاق بر خلاف خلق مکیان بود.بد زبانی آن ها درا همیشه تحمل میکردند و این تحمل به گونه ای بود که مردم دیگر از تحمل آن رنج می بردند.او با حسن معغاشرت با زنان توصیه میکرد و می فرمودند:هر مردی نباید تنها جنبه های منفی همسرش را در نظر گیرد و همسرش را ترک کند و هر کسی دارای خصلت های خوب و بد هستند.هرچند که همسرش دارای خصلت بد باشد ولی بقیه ی خصلت هایش خوب هستند و مایه ی خشنودی اوست.ئ

دسته ها : مذهبی
پنج شنبه هفدهم 4 1389 11:35

پیامبر به بهداشت اهمیت زیادی می داد و دیگران راهم به اینه کار فرا می خواندند.ایشان هر وقت آب می نوشیدند در ظرف آب نفس نمی کشیدند و. هروقت می خواستند نفس بکشند آن را از دهان دور می کردند.

ایشان در جواب ظبیبی که از ایشان پرسید چرا مسلملمانان کمتر بیمار میشوند زگفتند:گفتند ما تا وقتی 

چهارشنبه شانزدهم 4 1389 23:43

حضرت محمد(ص) در کارهای خویش بسیار متواضع و فروتن بودند و این ادب را خداوند به ایشان یاد داد و به او آموخته بود که به مردم بگوید((انا بشر مثلکم)) یعنی ون مثل همه ی آدم ها هستم.

دسته ها : مذهبی
چهارشنبه شانزدهم 4 1389 23:40

حضرت محمد از کودکی با حیا بودند و به نوشته ی زیر توجه کنید:

ابوطالب شبی از پیامبر خواست تا در حضورش جامه هایش را در آورد و به بستر رود.او این خواسته را نپسندید. ولی نمی خواستند از دستور عمو سرپیچی کند و گفت روی خویش را بازگردانر تا بتوانم جامه ام را در آورم. ابوطالب از سخن ایشان شگفت زده شد چون در اعراب آن روز مردم حتی از نپوشاندن خود شرم نمی کرتد.

دسته ها : مذهبی
چهارشنبه شانزدهم 4 1389 23:30

روزی مردی نزد یامبر(ص) آمد و از آزار همسایه خوود شکایت کرد و پیامبر فرمودند:صبرکن و سه روز مرد مراجعه کرد و پیامبر گفت صبر کن و روز آخر فرمودند:روز جمعه که مردم به نماز جمعه می روند اثاث منزلت را بیرون آور و چون دلیلش را پرسیدند ،آزار همسایه ات را بگو و وقتی همسایه در جمعه این صحنه را دید عذر خواهی کرد و عهد بست آرامش او را تامین سازد.

دسته ها : مذهبی
چهارشنبه شانزدهم 4 1389 23:20

مرد در زندان بود. میگفتند ادعای پیامبری کرده است. علی بن خالد از سر کنجکاوی به دیدنش رفت. وقتی ماجرا را پرسید، مرد از دو سفر معجزه آسای خود به همراه امام گفت. در یک شب از محل «راس الحسین« در شام به « مسجد کوفه»، «مسجد النبی» و «مسجدالحرام» رفته و بعد به مکان اول خود برگشته است.

بعد گفت که از سر بی تجربگی این واقعه را برای شخصی نقل کرده است و چون ماجرا درباره معجزات و کرامات امام بودو حقانیت آن حضرت را نشان میداد، وقتی خبر به عبدالملک زیات (وزیر معتصم) رسیده بود، دستور داده بود او را به اتهام ادعای نبوت دستگیر کنند.

علی بن خالد از سر دلسوزی نامه ای به وزیر نوشت و ماجرا را توضیح داد و برای مرد درخواست عفو کرد. پاسخ عبدالملک یک جمله بود: همان کسی که در یک شب او را از شام به کوفه، مدینه و مکه برده است، بیاید از زندان نجاتش دهد.

فردای همان روز، زندانبان ها در به در دنبال مرد زندانی میگشتند.

هر چه باشد راه زندان که از شام و کوفه نزدیک تر است!!

برگرفته از نشریه موعود شماره 113

دسته ها : مذهبی
چهارشنبه شانزدهم 4 1389 13:50
X